دیشب نه پریشب بود! یه خواب کاملا واضح داشتم میدیدم. تو ماشین نشسته بودیم با خانواده(البته نه همهی خانوادهی خودم). فاطمه(خدا رحمتش کنه) هم توی ماشین بود. توی خواب داشتم به این فک میکردم که فاطمه که دو ماه پیش فوت شد! بعد داشت دوزاریم میافتاد که بله، من خوابم.
در واقع در این شرایط که میفهمین خوابین بعدش مغزتون تموم سعیش رو میکنه که به شما حالی کنه که "خواب؟ تو بیداری، نگاه کن که چقد همه چی واقعیه، نگاه کن میتونی جریان سرد هوا رو حس کنی". (مثه اینکه الان به شما بگم خوابین :) ). مغز من هم شروع کرد به استدلال کردن و خب من رو فریب داد. من نفهمیدم که خوابم، فقط شک کردم. (بهتر شد).
تا یه جایی یادمه که داشتم دیوار سیمانی رو لمس میکردم و با خودم درگیر بودم که من بیدارم یا نه. که یه دفعه دیدم تو یه محیط دیگهام. یه جایی شبیه به محوطه فرودگاه. به شدت آشنا، مثه فیلما. داشتم دنبال جواب یه سوال میگشتم(توی فرودگاه دنبال جواب سوال گشتن؟ مغز منم مریضه).
هیشکی سوالم رو جواب نمیداد. بعد میم رو دیدم. انگار که صد سال بود میشناختمش. راحت رفتم پیشش گفتم جواب اینو میدونی؟ اونم گفت بشین واست توضیح بدم.». (گفتم واستون شبیه به محیط فرودگاه؟ ولی صندلیاش دوتا دوتا بود).
جقد حال من خوب بود. حیف شد. کاش میشد مغز رو باز کرد تموم خواباشو استخراج کرد. مینشستم و تا آخر عمرم خواب میدیدم. اصن چرا انقد علم پیشرفت کرده کاری نمیکنه در این مورد؟ چرااااا؟(دیوونه شدم؟ بودم آقا، بودم)
نیهیلیسم یا به قول مراد نیحححححیلیسم
رو ,یه ,جواب ,داشتم ,تو ,مغز ,یه جایی ,در این ,شبیه به ,دنبال جواب ,نگاه کن
درباره این سایت